مــــیدونی خـــــــــدا...
تـــو دنیات...
گاهی اوقات آدما به جایی میرسن که دلشون میخواد
داد بزنن و بگن:
"بــــــسه دیـــگــــه نمــــیکشم"
میدونی من به اونجا رسیدم...
صدای خورد شدنم رو حس میکنم..
اما عرضه ی فریاد زدن ندارم
شاید اگه داد بزنم سریع بیای
ولی مثل آدمی شدم که میخواد داد بزنه و انگار
یکی جلوی دهنش رو گرفته
واست نوشتم چون نتونستم داد بزنم...
حس بدی دارم...
تنهایی شکستن با وجود اینکه بدونی...
هــچکسو تو زندگیت نداری..
و بازم مثل همیشه در جوابه سوال های بقیه بگی
خیلی خوبم و بزنی زیر خنده
تو دنیات ماسک زندگی بهم چسبیده خدا....
فقط میتونم بگم از نفس کشیدن خسته شدم...
|